Archive for مِی 2010

h1

Fragile

مِی 31, 2010

یک مفهوم اساسی تمام زندگی مرا توی خودش غرق کرده که من به آن می‌گویم «خوشبختی جعلی». همین زندگی‌، که توی پیله‌ای به دور خودم تنیده‌ام‌ش دارم. خوش‌حال بودن از چیزهایی که منبع نامشخص دارند و تمام دریافت من از جهان به‌ آن‌ها محدود شده است. که بنویسم تا دوستم بدارند و وقتی هم که نمی‌نویسم فکرم تماماً در اختیار چیزهایی باشد که باید بنویسم. این جعلی بودن آنقدر واقعی نشان می‌دهد که من سال‌هاست تویش زندگی می‌کنم و شک هم نمی‌کنم به آن. که تمام دنیا و دریافت‌های من از آن، محدود می‌شود به همین دو‌ – سه صفحه‌ای که از جهان به من تعلق دارد. آن‌قدر که آخرین رفقایی که از خارج از نت می‌شناختم، یا آخرین‌باری که این وز وز نامفهوم توی سرم و افکارم وجود نداشته، به سال‌ها قبل برمی‌گردد. که قبول کرده‌ام آن دنیایی که بیرون از این صفحه‌هاست، مال من نیست، مال آٓنهاست. شاید برای همین هم هرچه از زندگی برایم معنا دارد، محدود به همین صفحات می‌شود. که خارج از اینجا بقیه‌ی آدم‌های زندگی‌م بزرگ می‌شوند و عوض می‌شوند و من این‌ها را نمی‌بینم و از دست می‌دهم. من همان آدمی که از اول بودم باقی می‌مانم. کل این قضیه برایم دردناک است و اعتیاد به این خوشبختی جعلی آن‌قدر شدید است که قابل هضم نیست. من فقط بلدم دنیایم را هرروز بیشتر توی واژه‌ها محدود کنم. که دنیایم بشود تکراری‌ترین واژه‌ها. تویش لمس نباشد، تجربه نباشد. و این چیزی قابل افتخاری برایم نیست.

* توضیح بی‌خود : واژه‌ی «همیشه» که ابتدای نوشته قبلی استفاده کرده بودم به نظر زیادی تند می‌آمد. به طور کلی اگر سال تحصیلی را نه ماه درنظر بگیریم که بخش قالب یک سال است و کمابیش نزدیک 70- 260 روز را شامل می‌شود، مطمئنا اگر «همیشه»اش را گریه کرده‌ بودم تا به حال می‌بایست نابینا می‌شدم! اصولاً اهل اگزجره کردن موضوعات‌ام.