Archive for آوریل 2010

h1

Comme un homme que je ne suis pas

آوریل 30, 2010

آدمهایی بوده اند که برایم فرق داشتند با همه. که کنارشان خودِ رویایی ام را می دیده ام. تنها لحظاتی که درباره آینده ام فکر می کردم در کنار آنها معنی پیدا می کرد. خودم را دوست دخترشان یا دوست یا آشنا نمی دیدم، بلکه کنارشان حس می کردم با تمام وجود می خواهم تمام زندگی ام با او باشد. با رویایی ترین چیزهایی که به فکرم می رسد. توی خانه ای خیلی کوچک با دیوارهای صورتی و پرده های رنگارنگ. جایی که وقتی از شهر دود آلود و سیاه برمی گردم و لباسهایم را در می آورم پیشبند گلدار توی آشپزخانه منتظرم باشد. که شبهایم اویی باشد که وقتی خسته از کار برمی گردد، لباس در نیاورده مستقیم به آشپزخانه بیآید و مرا که با دستهای کفی ظرف می شویم، محکم از پشت بغلم کند و ببوسد. کسی که وقتی بپرسد شام چه داریم، از شنیدن جواب، چشمهایش برق بزند. که بشود آیه ی تمام آهنگهای فرانسوی دوست داشتنی ام؛ بشود آنی که آرام توی گوشش، توی یقه ی پیراهنش Je T’aime را زمزمه می کنم ..
این جور آدمها اتفاقا خیلی زودتر از زندگی ام می رفتند. پیش از آنکه حتی وقت بشود رویاهایم را کامل کنم. حضورشان خیلی کوتاه، مثل عبور یک ابر بود. خیلی معمولی و گذرا. بعدشان من مجبور بودم نبودِ چیزی را یدک بکشم که هیچوقت هم واقعا وجود نداشت. نبودِ کسی که حتی هرگز نمی دانست برای من چه ارزشی دارد. که یاد می گرفتم او را تحویل دهم به آغوش دختری دیگر و هیچ احساسی هم نداشته باشم. و بگذارم بگذرد. من بمانم و دنیای رویایی ِ دور از من. که هر دفعه یادم به او بیفتد بگویم چه خوب که حداقل او کنار دختری که می خواهدش خوشحال است. و او هیچوقت نفهمد توی این دنیای بیگانه چه نزدیک بوده به رویاهای من.

پی نوشت : متن آهنگ به همراه ترجمه انگلیسی را اینجا پیدا کردم. امیدوارم ترجمه خوبی باشد.